خاطره همیشگی
یه مدت بود که دستتو میذاشتی زیر چونت من و بابا هم منتظر این فیگورت میشدیم تا عکس بگیریم یه روز من و ایمان داشتیم سر هلو و شلیل بحث میکردیم که قیافشون خیلی شبیه همه برگشتیم دیدیم تو دستتو گذاشتی زیر چونتو داری به ما نگاه میکنی ایمان سریع عکس گرفت کلی خندیدیم از دستت و کلی هم قربون صدقت رفتیم . عاشقتیم دختر خوشگلم ...
نویسنده :
مامان جون
12:10